دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

شمال تابستونی و دوری ما

تجربه دوری ازشو زیاد داشتم

رکوردم چهارماه و نیم بوده

جونی نیرفت سفر و خوش میگذروند و تو هر پروازش من استرس داشتم و تا میرسید نفس راحت میکشیدم، روزامو با سر زدن به ماشینش و نفس عمیق کشیدن تو ماشین و بو کشیدن عطرش تا عمق وجودم و نوشتن نامه های یادداشتی پر از گله و دلتنگی میگذروندم

بعد عقد ترکیه تجربه تحمیل چنین دوریو داشتم، وقتی ایمیل اومد و تاریخ مصاحبه جونی ۲۰ روز بعد بود و گفت تو و مامان برگردین من میمونم!

تصور اینکه بدون هم برگردیمو نمیتونستم بکنم، بدترین حس دنیا بود اما

اونشب بدون اینکه بتونم بهش توضیحی از حسم بدم، ساعتها اشک ریختم

تمام وجودم پر از نگرانی بودکه اتفاقی نیفته، خدارو هزار بار شکر باهم برگشتیم ایران و جونی مجدد هفته بعدش واسه دو شب رفت ترکیه و برگشت

الان دقیقا یک هفتس که ازهم دوریم

من واسه دندونپزشکی لعنتی برگشتم تهران و جونیم موند شمال

اینکه میگم جونی، یعنی واقعا جووونمه

این هفته روزا کسل کننده ترین بود واسم و تایمو با بدو بدو دنبال کارای مراسم و لباس  و ارایشگاه و اینا گذروندم تا خوشگل مشگل استقبال کنم ازش

امروز صبح که دایی نگران زنگید ک گفت خواب دیده بند دلم برید

دلشوره بدی اومد توش و تا الانم بیرون نرفته

انقدر دلم آشوبه که تهوع دارم ، قلبم تیر میکشه و معدم بهم ریخته

نذر کردم، واسه آقا ه... پول ریختم، مسیج دادم شماره کارت فرزند معنوی که قبلا تحت سرپرستیم بود بگیرم و بریزم، نشستم دعا خوندم فوت کردم که برسه بهش و خدا محافظش باشه الهی تا به سلامت برسه جونی و مامان بخ تهران

الانم ساعت ۳.۳۰ صبحه و آرزو میکنم کاش بخوابم و وقتی پاشم که جونی رسیده باشه و ببینمش

انقدر فکرم بهم ریختخ که دلم میخواد بیاد فقط بغلش کنم بگم جوووون س... دیگه اینطوری برنامه نریز که از هم دور بمونیم

دیگه تحملم مثه قبل نیست! یک هفته هم با جون کندن گذروندم

اصن وقتی نفس پیشم نیست انگار نصف وجودم نیست!

از بعد عقد دوریش واسم جهنمه! انگار وقتی کنارم نیست نمیتونم نفس بکشم

عشق یکی یه دونه من

زندگیه من

نفسم به همه وجودت بستس و دلتنگ ترینم الان

بیا زودی پیشم

خدا جونم همه عزیزارو واسه همه حفظ کن عزیزای منم واسم سلامت و بدور از بلا و اتفاق نگهدار

مراقب نفسم باش لطفا