دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

من به اندازه ی یک شب یلدا دلتنگ...

عشق ترین من!

ساعت های نبودنت بی معنی ترین ساعت های زندگیست! ساعتهایی که شوق و ذوقی جز چند پیام و عکس باخود ندارد!

بودنت در سرزمین دل مردادی من از اول مرداد بود و گرمای این حضور چنان ناب؛

چنان خاص!

که خواستنی بی پایان از پس آن میتراود! همسو با خواستن خواستنی ترین مرد دنیا حس دلتنگی و دوری از بهترین ساعات زندگی دردی شبیه سردرد دائمی است...

من تورا تا بی نهایت عاشقم!

تو چونان موج بر آشفته ز باد

بهمم میریزی!

و من آن لحظه که در خلوت خود

رد آرامش این موج خروشان را میجویم

تو به سانِ شبهی گیج در امواج خیال

از دل انگیز ترین ساعت من میگذری..

و من از آن ره تاریکی و دلتنگی و آه

نور چشمان تورا در دل خود میجویم

و بدست می آرم

راه آرامش این هستی پر خار و خسُ

من تورا میجویم!

من تورا می یابم!

من تو را در پس چشمان پر از خواهش خود

به تماشا ماندم...

و تورا باز به جاودانگی شام سیاه؛

به تلالو گر شب های سیاه

قَسَمَت خواهم داد:

در پس گذر از موج خروشان گر من

تو بمان!

تو بتاب؛

تو بشو روشنی این شب تاریک و سیاه...


٢٢/٠٥/٩٦

٠٠:٥٥

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.