دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

صدای خورده شیشه های شکسته دلم...

صداشو شنیدم امشب

صدای خورده شیشه های دلم وقتی شکست! یه درد بدی هم داشت

یهو تیییر کشید سرخ شدم! هیچ دلم نمیخواست بیینم... دلم نمیخواست سست به نظرم بیای

تو قهرمان من بودی! عشقم بودی! هنوزم هستی ولی...

لعنتی... توکه میدونستی چقدر حساس شدم! دو هفته دلتنگی بس نبود؟ یک هفته اعصاب خوردی بس نیود؟

کل هفته قبلکه حمایتتو نیاز داشتم بجز اون جریان مزخرف ادم بی تعهدیکه واشه شا... تعریف کرده بودم، کلافه از مسیجای پشیمونی و تبریک و علاقه ی ارسطوهم بودم! هیچکدومشو جواب ندادم حتی تبریکشو! با اینکه هیچ دسترسی بهم نداشت با اکانت  جدیدی مسیج داده بود و فالو کرد! سه بار کانفیرم نکردم کنسل کردم تا بالاخره ییخیال شد! دلم میخواست اینطوری باشه! وقتی تو هستی هیچ چیزی اون وسط لحظه ای مشکل ایجاد نکنه!... من آرامش تورو خودمو میخواستم اما تو نمیدونم... :'( دلم شکست!

خیلی دلم شکست! انتظارشو نداشتم!

هر شبیکه با دیدن عکسا نا آروم میشدم دلم به این خوش بودکه تو طرفش هم نمیری! هرچند رفتارای اون و آمار دادناش اعصابمو میریخت بهم ولی از عشقم مطمئن بودم!

امشب یهو همش فرو ریخت! ریخت رو سرم!

کمرمو خم کرد انگاری... تا عمل وجودمو سوزوند! بی اختیار اشکم سرازیر بود و تایپ میکردم براشکه بگم لعنتی چرا اینطوری! چرا فالو؟ توکه میدونستی منه لعنتی حساس شدم! میدونستی نگرانم! دلتنگم... چرا اخه!؟

پاشدم قبل ازینکه کسی ببینتم رفتم حموم؛

دوش با آخرینرفشار باز کردم و بقضم ترکید... نشستم زار زار گرده کردم و اشک ریختم!

دستم گرفتم جلو دهنم و هق هق اشک ریختم... یک دقیقه، دو دقیقه ؛ پنج دقیقه.... نشد جلوشو بگیرم و عین رگبار بهاری فقط دستام گرم میشد از گرمی اشکام...

تو دلم  تمام کلمت میگذشت... تومیدونستی من چقدر پای این خواستنه هستم! چرا آزارم دادیییییییی

توکه میدونستی همه دنیامی!

گفته بودم که عمرمی!

نگفتی سارارا پشتش بمن گرمه؟ نگفتی برگرده ببینه پشتش نیستم زمین میخوره؟ میشکنه؟

توکه مهربون من بودی دلت نمیومد منو بشکنی! چی شد!؟

خدایا بخاطر این شبا ازت نمیگذرما! بخاطر بخشیدن عشق خواستنیم؛ بخاطر همه ی این احساس... بخاطر خراب کردن فکر و ارامشم!

توکه عشقمو دادی! آرزومو دادی! آروم بودیم! چرا عذابم میدی! چرا چرخ لعنتی روز و شبات اینطوری میچرخه که از روی قلبم رد شه...

اون نمیدونست!

توکه میدونستی عاشقشم لعنتی! توکه میدونستی اون جوووونم شده!

میدونستی دو هفتس ندیدمش دارم دق میکنم! مراقب عشق ما بودن انقد سخت بود!... لعنت بمن که دوسش دارم... لعنتی به اونکه برگشت تر زندگیش و...

خدایا  میشه صبح نبینم دیگه! بخداااااا خستم!

این یکیو دیگه نیستم! تمومش کن هم خودت راحت کن هم من لعنتیو... چرا اینهمه اذیتم میکنی؟ چرا آرامش تنهاییمو با این آشنایی شیرین کردی! دونفره کردی! عاشقانه کردی! بعد داری میگیریش

اینه سخاوت و بزرگیت! از کل دنیات سلامتی خانواده و عشقمو خواستم و آرامش! زیاده؟

چرا اینطوری میسوزونی منو خداااااااااااا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.