از دیروز پیاده رویای دو یا سه نفرمون شروع شده
هوای عالی حسای خوب و هرچیزیکه لازمه واسش یه عالمه خداروشکر کنم وحود داره
وقتی دستش تو دستمه و پیاده روی میکنیم هیچ انرژی ازدست نمیدن، همه چیز قشنگه! همه چیز عجیب خوبه و زندگی یه جور دیگس
تو پیاده رویای امشب باز ناراحت شدم از یاداوریه سفر زمستونش و گفتم تو میری سفر من میمیرم تا برگردی
یهو گفت ایشالا اخریشه
دلم لرزید گفتم عهههههههه خدااااانکنه !
گفت نه ازون نظر! از یه نظر خوب
یهو دلم قنج رفت چون میدونستم احتمالا چیه
خودمو زدم به اون راه و گفتم کدوم نظر؟!
گفت همونکه تو فکرته! گفتم اها اگه اونه باشه
گفت حالا بگو ببینم چی تو فکرت بوده؟ گفتم عشقم ١٢ شب نشده که اعتراف میگیریا
خندیدیم و من تو ذهنم تمام مدت این اتفاق رویاییو مرور میکردم
خداجونم بعد از کلی ساااال بهم طعم شیرین یه عشق بی نظیر چشوندی! شکر
هزاربار شکر
خودت مراقب عشقمون و جفتمون و خانواده هامون باش