امروز اولین برف توچال اومد...
اون هتل لعنتی رویایی من مه شده و داره برف میاد... دلم ضعف میره از دیدن برف ریز ریزش!
تصور بودن در کنارش تو این لوکیشن رویایی ترین حس دنیاس!
هنل چوبی و سنگی! وسط مه و برف!
دستای گرم تو و یه دنیا عشق و حرارت!
نمیدونم کی میتونیم اونجا باشیم نمیدونم به ارزوی رویاییم تو اونجا و سرماش میرسم !
دلم میخواد تو برف باشه! تو سرما باشه! کیلومترها دور از شهر! و تو مرتفعترین جای تهران... تو بغل تو
بزرگترین اتفاق تا ٢٨ سالگیم ... عجیبترین و قشتنگترین اتفاقیکه وصل میکنه تورو بمن! یا منو بتو! یا هردوی مارو بهم! نمیتونم تصورش کنم ولی ایمان دارن عالیه و بهترینمون میشه! نه! یکی از بهترینامون میشه..
چقدر حالم خوبه... چقدر حسش خوبه! چقدر میخوامش خدا :)
شکر ... مراقبمون باش خداجونم! مراقب این حس قشنگ باش