فکر مبکردم این روزا قبل از عیده و مثل برق و باد میگذره ولی نگذشت
فکر میکردم عید تا تولد مسی هم زود میگذره و نزدیک میشم به زمان اومدنش
ولی فقط خدا میدونه هیچی حریف کندی گذر این زمان نمیشه! ساعت نزدیک ٣ شبه و هنوز بیدارم و تو فکر و نگرانی و رویای حضورش تو هزار و یک جاییکه ارزومه باهم بریم تو سرم میچرخه و اشک ذوق واسه اون لحظه ها چشمامو خیس میکنه
خوندم که امشب شب آرزوهاس و من دوباره تورو آرزو کردم
سلامتی وآرامش و عشق و کنارم بودنت
هیچوقت هیچ آدمیو اینطوری از خدا نخواستم!
قبلا میگفتم، شاید تو همون عشق و نیمه ی دیگه ی زندگیمی ولی حالا مطمئنم تو دقیقا خود خود زندگیمی که نبودنت همه چیزو ٥٠-٥٠ نمیکنه! نبودنت سفر مطلقه تمام حسای خوبه منه!
نبودنت نقطه ی صفر مطلقه آرامشمه
کی میای لعنتیه من! دلم لک زده واسه... :'(
٣ فروردین ٩٧