دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

مهاجرت؟

امروز م.ن.چ ازم پرسید چندوقته اقا شاهین رفته؟

گفتم دوماه و ٤ روز

گفت خیلی عاشقیا! روزشم یادته

تو دلم گفتم آره چون اسماً شاید ٢ماه و ٤روز باشه اما رسماً برای من اندازه یکسال گذشته

سختیاش دلتنگیاش! انتظار کشیدنا و مسیج نیومدنا

نگرانی و بهونه گیریا

خیلی واسم سنگین گذشته، حس کردم تمام این ساعتا چندبرابرش از عمرم کم شده

بعد از اون روز و سایه حال بهم زن اون ادم از کامنتش، و حرفاییکه زدیم از زندگی و اینجا نموندن ارامش لحظه ای بهم داد

اما از وقتی این تحقیق شروع کردم درمورد ترکیه رفتن، دلم نا آرومه

استرس گرفتم

استرس تمام کارای نکرده

مثل ادمیکه یه دنیا ارزوی محال داره

خیلی ناراحتم!

اصلا دلم نمیخواد شیرینی کنارهم بودن با چالش مهاجرت تلخ یا بی مزه شه

واسه دختری مثل من، داشتن یه عشق تمام و کمال همیشه ارزو بوده

تو تمام لحظات قشنگ زندگیم بودنشو تصور کردم و درست زمانیکه میتونم داشته باشمش میفهمم نمیتونم اون لحظات باهاش تجربه کنم

نمیتونم شادی خانوادمو از دیدن دونفره هامون کنارشون ببینم

نمیتونم ذوق کردن مامان اینارو وقتی ما دوتارو باهم تو مهمونی و وسط فامیل میبینن، ببینم

نمیتونیم با دوستامون واسه تعطیلات برنامه بریزیم یا مهمونیای وسط هفته دوستامون بریم و کیف کنیم ازین دورهم بودناییکه کنارهمیم

خیلی دردناکه،

نرسیدن به آرزوهاییکه انتظار محقق شدنشون داری خیلی وحشتناکه

دارم کتاب  پژواک مهاجرت میخونم که دیدمو گسترده تر کنه

اما هر خط کتاب و هر کلمه تحقیق از آدماییکه رفتن، بهم میگه الان خیلی زوده واسه این تصمیم

من دلم میخواد کنارهم باشیم تا ابد و تو تمام چالشا پشت هم باشیم

هرجایی دل ش... باشه و ارامشش اونجا باشه تمام تلاشمو میکنم پشتش باشم و از تصمیمش حمایت کنم

ولی دلم بحال آرزوهای قشنگم میسوزه

دلم میخواد شروع زندگیمون اینجا باشه تو ارامش

بدون چالش جدید، حداقل الان حس میکنم باتوجه به تمام استرسا و نگرانیا و سختیاییکه واسه یه زندگی دونفره کشیدم، دلم فقط ارامش میخواد

حتی دلم نمیخواد واسه یه مدت کار کنم

میخوام فقط اروم باشم و لذت ببرم و احساس رضایت کنم از خودم از انتخابم از شادی پدر مادرم ازین به سرانجام رسیدن ازین حس رسوندن اونا به ارامش اینکه دخترشون کنار یکی خوشحاله

حس میکنم عاقلانه ترین تصمیم اینه برای زمان باردار شدن به مهاجرت فکر کرد

هرچند بازم طبق صحبت با ادماییکه از ایران رفتن، فهمیدم فقط اینجامیشه اینطور پول دراورد و خوب زندگی کرد، و شاید ازادیارو تو سفر بدست اورد

حداقل مطمئنم از ترکیه متنفرم واسه مهاجرت و همزیستی باهاشون

از فرهنگشون، از بی فرهنگیشون، از سبک رفتار و عدم امنیت زندگیای خانوادگیشون

خیلی فکرم. بهم ریختس و از خدا ارامش میخوام فقط

و اینکه خودش مراقب عشقمون و تصمیماتمون باشه

من خیلی انتظار کشیدم واسه داشتن یه عشق و احساس قشنگ

واسه یه رابطه همیشگی

نیاز دارم ازش لذت ببرم و اروم بشم 

خدایا کمکمون کن لطفا، من خیلی میترسم حتی از مطرح کردن اینکه درحال حاضر اماده این چالش نیستمم میترسم

میترسم ش حس کنه همراهش نیستم، پشتش نیستم

نمیدونم :،( چلنج جدید نمیخوام

میخوام کنارهم اروم باشیم و اون اعتماد و ایمان به رابطمون پیدا کنم تو دلم

نظرات 1 + ارسال نظر
پرفسور خسته جمعه 14 اردیبهشت 1397 ساعت 06:36 http://porfossor.blogsky.com

جدن خیلی خیلی خوش‌حال می‌شم خبری ببینم مبنی بر رسیدن یارتون تا همیشه در کنارتون.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.