دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

٦ جون... تاریخ برگشت

دیروز انقدر خسته بودم نمیخواستم به خودم فرصت فکر کردن بدم

وقتی ش... گفت ٦جون میاد انگار پتک خورد تو سرم و فقط گرمای اشک تو چشمام حس کردم و یه حالت استیصال شدید از تصور اینهمه روز دوری

واقعا قابل توصیف نیست! فقط دلم یه جای خلوت میخواست که جیغ بزنم و همه ی خشم درونمو خالی کنم! دوماه و ١٤ روز گذشته و هنوز ٢٦ روز مونده! خدایا ش... رو صبر من چه حسابی کرده

هی نوشتم پاک کردم هی نوشتم و لعنت فرستادم بخودم و پاک کردم

دلم نمیومد آزارش بدم

بیشتر از اون خودم شکنجه میشم وقتی دلگیر میشه ازم

بالاخره ٤ خط نوشتم و فرستادم

خودش میدونست دارم خفه میشم از بغض این که دیرتر میاد

گفتم و گفت

نوشتم و نوشت

وسط  حرفای خشن و دل شکسته من اون آروم نوشت

یه جوریکه از وسط حس و حال عصبی و بغض آلود و چشمای اشکی وسط شرکت، گرمای دستش و نگاه آرومشو حس کردم

گفتم نمیخوان حرف بزنم روزتو خراب کنم،

گفت روز من تویی...

و گویی آب روی آتیش !

آروم شدم

چندبار خوندمش و حس کردم وسط این بحث فقط همین کلمات میتونست مثل آغوش گرمش آرامش منو برگردونه

حالا من بودم و همون اشک بدون عصبانیت با یه دریا دلتنگی

هرچی این اوضاع سختتر میشه، وسط کم آوردنام به این فکر میکنم که یه روزی این خاطرات واسه بچه هامون تعریف میکنم که بدونن سر و ته یه عشق کجاس

که بدونن وقتی با تمام وجود دوسش داشته باشی، از اون دختر بی قرار تبدیل میشی به آدم صبوریکه تک تک روزای نبودنشو با امید روزاییکه کنارته سپری میکنی

که از برگشتنش و شادی کنارت بودن فقط خودشو میخوای

همه وجودم؛

اگه یه روز اینارر خوندی بدون اینجای زندگی خیلی بهم سخت گذشت

همه فکر میکنن من عین خیالم نیست و اصلا وابستگی ندارم بهت

فقط خودم و خودت از جهنم این روزای نبودنت خبر داریم

کاش زودتر تموم شه و بیای پیشم

گاهی روز دیدارمون بعد ازین سفرُ تصور میکنم و میبینم عین یه بچه ایکه گم شده و پیداش میکنن، محکم بغلت کردم و اشک میریزم و خوشحالم از تموم شدن این دوری

چه بی تابانه میخواهمت

ای دورییت آزمون تلخ زنده بگوری...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.