دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

١٢ مرداد امسال

همش منتظر بودم

منتظر ١٠ دقیقه حرف زدن، حرف زدن معمولی نه!

حرف زدنی که اون اوایل داشتیم، جوریکه با کلمه کلمش قلبمو لمس میکرد

حرفاییکه خورده نمیشد! گفته میشد

وقتاییکه میدونستم با اومدنم تو زندگیش ارامش گرفته، وقتاییکه میگفت باوجود من حس میکنه خدا حواسش بهش هست! حرفاییکه خیلی وقته نگفته بهم ...

منتظر بودم با حرفاش دلمو اروم کنه از نبودنش تو روز تولدم ولی نگفت

تبریک گفت و شوخی کرد و کمی قربون صدقه عادی... ولی من میخواستم از عمق حسش حرف بشنوم

فکر میکردم شاید روز تولدم پست یا استوری مرتبط باخودم بخونم ولی نه...

اینکارم نکرد و تمام وقت درگیر کارای ترکیه بود و بود و بود...

بی اختیار از محقق نشدن خیلی انتظارام اشک میریزم و نمیدونم واقعا باید چیکار کرد

دلتنگی نبودنش تو روزیکه دلم بودنشو میخواست همه چیمو بهم ریخته

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.