دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

بازدیدپنجشنبه ٢ آذر

امروز از دیشب حالم بد بود، سردرد وحشتناک و بی انرژی بودنم بااث شد شب با قرص مسکن بخوابم، صبح بیدار شدم دیدم علائمی از بهبودی نیست و سرم وحشتناک درد میکنه و حالم بده

شب باید میرفتیم خونه جونی

بهم گفت مامان کارم داره همش، پاشو برو دکتر با م... گفتم اوکی میرم و بجای اینکه با مامان اینا برم سراغ گرفتن گل و شیرینی خریدن، رفتم  درمانگاه

گفتم شب مهمونم و جالم خیلی بده و دو روزه پ.... سرم میخوام که زود اوکی شم

گفت فشارت خیلی. بالاس سرم نمیتونم بدم خطرناکه و دوتا امپول مسکن نوشت زدم و اومدم خونه خوابیدم تا ٤:٣٠

بیدار شدم که حاضر شم و سر صبر با استرس کمتر حاضر شدم و خوشحال بودمکه امشب تاریخ بله برون مشخص میشه و فردا توی مهمونی اعلام میکنیم به خاله ها و داییا

حاضر شدم و رفتیم پارکینگ

بارون شدید میومد و ممکن بود دیر برسیم و کلی حرص خوردم تا رسیدیم

رفتیم بالا و سلام و احوالپرسی و اینا، جو خیلی خوب و اروم و بگو بخند

یه جاهایی مامان جونی حرف میزد از گره خوردن زندگیش به جونی و کن تمام مدت ناراحت بودم از تصمیم ترکیه رفتن! هرطور حساب میکردم مادریکه ١٥ سال زندگیشو بجای ازدواج کردن و ارامش کنار محبت یه مرد، پای نفس من گذاشته نباید الانا تنها بمونه

فکرم حسابی بهم ریخته بود که چکار میشه کرد! اینهمه هزینه واسه ترکیه اصلا صلاح بود! بریم؟ نریم؟ الان نریم؟

ساعت حدود ١٠ شد دیدم جونی نا آرومه و هی جابجا میشه 

بهم اشاره میکرد ولی من اصلا نمیفهمیدم منظورشو تا وقتیکه بابا گفت ما زحمتو کم کنیم

ولی حرف تو حرف شد و باز نشستیم! جونی هی سعی میکرد مامانشو متوجه خودش بکنه تا سر حرفو باز کنه، ولی نشد

بمن اشاره کرد که ما یه چیز بگیم ولی واقعا نمیشد! تپش قلبم جوری بودیکه دستمال گردنم تکون میخورد و نفسم گرفته بود

خلاصه بعد از بگو بخند مامان اینا و حرص خوردنای بدجور من و جونی از مطرح نشدن اصل موضوع پاشدیم خداحافظی کنیم

داشتم از استرس  تلف میشدم.... خداحافظی کردیم و منتظر واکنش مامان اینا بودم ولی حرفی نزدن، جز اینکه گفتم مامان ش... ترجیح میداد خونه ما صحبت این حرفا بشه و صحیح بود

من حواسم فقط به گوشی بود و منتظر مسیجش بودم، طول کشید

مطمئن بودم داره بحث میکنه با مامان، خیلی بهم ریخته بودم

مامانم کفت بیخیال! بهتر شد میان خونمون باز دور همین صحبت میکنیم

من گفتم هیچی مهم نیست! جونی قطعا داره الان دعوا میکنه! مامان گفت نکنین خاطره بد نسازین از این روزا

جونی مسیج داد و دیدم بله! عزیزدلم شاکی و عصبانیه از مطرح نکردن موضوع اصلی و گفت مامان بهش گفته باید زنگ بزنم اجازه بگیرم یه روز راجبه همین موضوع بریم خونشون

و باز جونی عصبانی و منم عصبانی بودم! اما نمیخواستم اتیش عصبانیت اونو بیشتر کنم و شروع کردم به توجیه و گوشزد اینکه مامان تو کم زحمت نکشیده واستکه ! بذار کاریکه دوست داره بکنه

فدای سرت یبار دیگه میاین خونمون جونم

گفتم صبح میام دنبالت بریم دربند صبحانه بخوریم و اونم اوکی داد ، امیدوارمرحالش اوکی شه

خیلی حرف زدم ولی خیلی فایده نداشت و از درون بهم ریخته بود و حالش اوکی نبود و زندگی من شب با حال بد و ضعف و معده درد خوابید و من تا همین حالا ٥:٣٤ صبح نتونستم چشم روهم بذارم

تمام مدت فکر کردم چجوری برنامه بریزم ش... تو این موقعیت اذیت نشه

عصر وقتی گل رز خواستگاریمو از تو سبد دراوردم خشک کنم و بقیه گلاییکه خراب شده بود بریزم دور، مامان اومد سبزو با دقت خالی کرد و گفت برو تور و روبان بگیر سبدو تزئین کنیم

ش... که خواهر نداره اینکارارو بکنه براش ، بده بهشکه چیز میزای بله برون بیاره توش و بیخود نده بیرون تزیین کنن

همین شدکه تا الان کلی گشتم دنبال اینکه چیا واسه مناسبتای پیش رو ضروریه و چی قابل حذف

به این نتیجه رسیدم بهتره جونی حلقه نشون بگیره و من همونو واسه عقدم بندازم و مامان اینا حلقه اصلی جونیو بگیرن واسه عقدمون و اصلی من بمونه سال دیگه

و چادر اصلا نگیرم و یه روسری سفید جایگزینش کنم

پارچه بله برون بگم نگیره و بجاش یه لباس بگیرمکه توی بله برون بیاره و لی واسه نامزدی بپوشم اینطوری یه تیر دونشون میشه و لباس نامزدی هم حذف میشه

عقدم بندازم روز نامزدی و کلاً مقوله لباس محضرم حذف بشه

اینطوری فکر کنم خیلی کپسولی میشه و بیخودی هزینه نمیکنیم

اصلا دلم نمیخواد حالاکه طبق برنامش اون ملک فروش نرفته و کاراش قاطی شده، جای ارامش بشم کلافگی روزای قشنگش

خدا جونم دل نگرون ازمایششم و دلیل این ضعف و بیحالیش، کمک کن ایشالا هیچی نباشه

خدایا همه مریضارو شفا بده همه عزیزای ماهم توش

همه رابطه هارو مستحکم کن و عشقارو پایدار نگهدار من و جونیمم توش

همه ادمارو بسوی خوشبختی ببر و مراقبشون باش من و جونیم و دوستامون و همه ادماهم توش...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.