دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

پدر..

اونشب که خونه نفس اینا بودیم با مامانش صحبت میکردم، گفت که ش.. قبلاً تپلی بوده گفتم اصلاً باورم نمیشه!

گفت بخدا خیلییییی تپل بود! الانم اگه ورزش نکنه پیاده روی نره یه عالم تپل میشه چون پدرش تپل بوده و اگه رعایت نکنه استعداد داره

امروز رفتم تو فکر که یادم بیاد از پدر نفس جه خوابی دیدم ولی از ذهنم جزئیات پریده بود، رفتم توی چتامون سرچ کردم و پیداش کردم

خیلی واسم جالب بود! توی خواب یه آدم تپل بارموهای جو گندمی دیده بودم بعنوان پدر ش....

ادامه خواب خوندم ، همون خوابیکه توی دلهره دار ترین شبا دیده بودم از پدرش و یک دنیا واسم آرامش داشت! انگار از اون شب به بعد ته دلم میدونستم همیشه کنارم میمونه

فردا شاید بریم سر مزارشون، فقط امیدوارم بتونم خودمو حفظ کنم و خیلی ری اکشن نداشته باشم که باعث آزار نفس یا مامانش بشه

ولی حس عجیبیه... غیر غی غیر قابل وصف...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.