دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

فاطمیه و جابجایی برنامه

دیشب انقدر حالم بد بودکه نتونستم بنویسم

نامزدی و عقد ١٨ بهمن جابجا شد چون توی ایام فاطمیه بود و تشریفات بیشعور اینو چک نکرده بود!

باعث شد تعطیلات خوبمون و کلی برنامه قشنگ و آرامشمون بهم بریزه و ٩ روزهم عقب بیفته!

انقدر بغض داشتم و حالم بد بود که نمیخواستم خونه باشم ولی جونی باید میرفت پیش دوستاش که تولدشو دورهم باشن، گفت بیام پیشت دیرتر برم؟ گفتم نه برو فعلاً اونجا

آخر شب  بهم وویس داد گفت بیام بریم بیرون باهم؟ حالمو پرسید  در ادامش و من جواب دادم نه زندگی

منظورم نه واسه خوب بودن حالم بود اما جونی فکر کرد بیرون رفتنو گفتم نه و رفت خونه و اینو که فهمیدم  دیدم دیگه نمیشه

چراغارو خاموش کردم رفتم تو تختم و زار زاااااار گریه کردم :'(

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.