دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

این روزها...

این روزها نفس خیلی بهم ریختس

هر روز یه مشکل جدید و یه چالش مالی.... خیلی واسم عجیبه!

ش.. هیچوقت بدون حساب کناب کاری نمیکرد! دلم میخواد باور نکنم! فکر کنم دروغ میگه و میخواد یهو بگه همه چی حله

خیلی ناراحتم! خیلیییییی

اونقدرکه فقط بخودم میگم دختر کارش اینهمه وقت بجای خرجای بیخودی پولاتو سیو میکردیکه یه مشکل کوچیک شاید حل میکردی

از کلافه بودنش و اینهمه استرسش ناراحتم

کاش میتونستم ارامششو بیشتر کنم

از وقتی رفته سفر ندیدمش، دلم تنگه

انقدر دلم میخواد امشب بیاد پیشم  بگه همه چی اوکیه همه چی رفع شده، و همش شوخی بوده! حس میکنم انقدر خوشحال میشم که فقط باید بغلش کنم و از خوشحالی اشک بریزم :(

خدا جونم مراقب نفسیه من باش... مراقب عشقمون باش...

من یه دنیا نگرانم و فقط بخودت میسپارم که مراقب نفسم و عشقمون باشی

١٢ مرداد امسال

همش منتظر بودم

منتظر ١٠ دقیقه حرف زدن، حرف زدن معمولی نه!

حرف زدنی که اون اوایل داشتیم، جوریکه با کلمه کلمش قلبمو لمس میکرد

حرفاییکه خورده نمیشد! گفته میشد

وقتاییکه میدونستم با اومدنم تو زندگیش ارامش گرفته، وقتاییکه میگفت باوجود من حس میکنه خدا حواسش بهش هست! حرفاییکه خیلی وقته نگفته بهم ...

منتظر بودم با حرفاش دلمو اروم کنه از نبودنش تو روز تولدم ولی نگفت

تبریک گفت و شوخی کرد و کمی قربون صدقه عادی... ولی من میخواستم از عمق حسش حرف بشنوم

فکر میکردم شاید روز تولدم پست یا استوری مرتبط باخودم بخونم ولی نه...

اینکارم نکرد و تمام وقت درگیر کارای ترکیه بود و بود و بود...

بی اختیار از محقق نشدن خیلی انتظارام اشک میریزم و نمیدونم واقعا باید چیکار کرد

دلتنگی نبودنش تو روزیکه دلم بودنشو میخواست همه چیمو بهم ریخته

تولد بدون تو...

کل هفته تو ذهنم میگشت که جوونی حتماً برمیگرده

نمیخواد بگه که سورپرایزم کنه!

هر اتفاق و هر حرفی میشد ته دلم میگفتم آهااااا اینم نشونس! نمیگه کارش تو چه مرحله ای هستکه یهو بگه اینجاس

اصلا شاید با مهسا هماهنگ کرده باشه

با این فکرا روزای کلافه کننده سندرم پیش از تولد میگذروندم و استرس پی ام اس نبودن هم کنارش...

وقتی به برگشتنش فکر میکردم و دلم آروم میگرفت که بهترین هدیه تولد سال قبلم، امسالم کنارمه حالم خوبتر میشد

ولی کافی بود ٥ دقیقه به نیومدنش و نقش بر آب شدن این فکرا فکر کنم، تا امروزکه بهم گفت یکشنبه دوشنبه میاد

نمیدونم هم درکش میکنم هم شرایطو میبینم اما اون قسمت بی منطق و خیلی عاشق مغزم میاد وسط و قیاس میکنه

میگه دیدی برنامشو باتو فیکس نکرد

دیدی کنارت نیست تولدت

دیدی  سورپرایزی درکار نیست

دیدی به این آرزوتم نرسیدیکه تو یه مناسبت ازت بخواد واسه همیشه کنارش باشی...

همینا کافیه تا همه چیزو بهم بریزه تو ذهنم و غم دنیارو بیاره رو دلم

تو این شرایط یه انرژی مضاعف میخوام تا از زیر باز این حرفا بیام بیرون و بگ فدا سرش، مهم اینه اصل موضوع که خودش باشه درسته

برخلاف من ش... انگار مناسبتها واسش زیاد هایلایت نیست

من هنوز از اینکه سالگردمون بدون هیچ ویژگی گذشت ناراحتم

نباید همش من درک کنم! منم نیاز دارم منم توی این روزای پر استرس آرامش میخوام ازش

امشب اومدم خونه مامان اینا تولد گرفته بودن، بهش گفتم و بعد از دوتا ایموجی غمگین گفت من میرم بخوابم خستم و...

نمیدونم چرا ندونست که دلم میخواد کنارم باشه

حداقل حرف بزنه، بگه اونم اندازه من ناراحته که کنارم نیست

اصلا خوش نیستم امشب و دلم قد یه عالم گرفته...

استانبول..

نفس ٣ پرواز داشت و الان ساعت ٩:٣٦ دقیقس و تقریباً از استرس تهوع گرفتم

همیشه زودی خبر میده بهم ، صدباااار پرواز ترکیش ایر چک کردم همه پروازا رسیده ولی نمیدونم نفسم چرا خبر نمیده!

انگار همه وجودم رو هواس و صدبار در دقیقه گوشی چک میکنم شاید انلاین شده باشه اروم شم

واسه همین چیزاس که عطای هر خوشبختی خارج ازین خراب شده را به لقاش میبخشم که فقط اصلو حفظ کنم

خداجونم مراقب زندگیم باشیاااااا اون همه جون منه

ایشالا زودی خبر بده همه چی عالی باشه و عالی بگذره و برگرده کنارم تا یه نفس راحت بکشم