کم کم این نبودنه و دلتنگیش داره اذیتم میکنه
کم پیام دادن و احساس دور شدنش آزار دهندس!
میدونم سفره و به طبع وقت زیادی نداره ولی تمام این دلتنگی و نبودن باعث میشه من حساس و ریز بین تر بشم!
اونقدر که کامنت دوستاش و نحوه جواب دادن اون بهشون اذیتم میکنه، وقتی فلانی جون مرسی و ایموجی بوس و... میبینم دلگیر میشم! از این درک نکردن ! ازین متوجه نبودن اینکه نمیدونه یه دختر وقتی دلتنگه و روزاییکه دلش میخواد اون کنارش باشه، نیست
لازمه مراعاتشو کرد نازشو کشید ، هرچند بی انصافی نکنم! محبت و علاقشو تو مسیجاش میخونم ولی دلتنگیه من خیلی بیشتر از این دُز آرامشیه که واسم میفرسته
تازه دوهفته از رفتنش گذشته و حس میکنم یکماهه نیست!
انقدر عصبی شدم ازین فشار که رژیم شکستم باز! دو روزه خیلی عصبی دارم میخورم :'(
البته حس میکنم تغییرات هورمونی هم بی تاثیر نیست، دکتر گفت جوشای صورتت و اینهمه تورم واسه استرسه و تغییر هورمون
پریروز نزدیک صبح خوابم که برد خوابشو دیدم، با دوستاش و پویان بودیم و نفسی بد اخلاق شده بود!
اذیت شدم اذیت شدم :(
دیشب خوابیدم و خوابشو دیدم باز، همه چی خوب و اروم بود باهم رفته بودیم سفر و توی یه سری واحد کنارهم بودیم
بغلم بود و آروم آروم بودم، رفتیم بیرون ازون واحدا و خیلی اتفاقی مانیو دیدم، کسیکه خواستگارم بود چند وقت پیش ، خیلی رسمی و بعد صحبتم بهش گفتم نه و محترمانه بیخیال شد، ولی تو خواب خیلی عوضی بود! و بعد از سلام احوالپرسی منو دعوت کرد خونش! گفتم نمیام و هی اصرار میکرد ، خیلی پلید و عوضی بود و نزدیک صورتم شد و من یقشو گرفتم و مشتمو اوردن نزدیک صورتش گفتم دست بمن بزنی میکشمت
یهو نفس اومد، گفت چی شده و اومد سمت اون، اون با بی ادبی گفت تو کی هستی
و نفس سکوت کرد
من گفتم دوست پسرمه ،
و ول کرد رفت، نمیدونم چیشد ولی هرچی گشتم نفسیو پیدا نکردم دیگه
انقد اشک ریختم و دنبال دلیل بودمکه چرا رفته، با اعصاب خورد از خواب پاشدم!
نمیدونم اصن چه خواب چرتی بود ولی اذیتم کرد