دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها
دوست داشتنی های هر روز یک لئو

دوست داشتنی های هر روز یک لئو

روزمرگیها و دوست داشتنی ها

valentine

گفتم امسال خیلى شلوغیم!

ولنتاینو بیخیال...

اصلاً حس فکر کردن به هدیه اشُ ندارم!

اصلاً فکرم کار نمیکنه ایدَمو چجورى خوشگل و جذاب اجراش کنم

نه تایید کرد نه تکذیب،

منم سرخوش از غیرمنتظره بودن هدیه، سفارشمو دادم و منتظر بودم برسه که نشونش بدم ذوق کنه

و #دیجیکالا با نهایت بیشعوری

تقویم شمار

٤ بهمن ازمایشگاه و ازمایش خون/ عصر جونی اومد خونمون

٥ بهمن اولین  مهمونی دونفره خونه پریسا اینا و حرفای تو ماشین جونی از خوبیه زندگی متاهلی و حضور یار و ماشین پیزوریش

٦ بهمن و فیلم ترسناک و جن و اینا

٧ بهمن بوتاکس و تا نصفه شب سون دیدن و اینا

٨ بهمن کلاسای ازدواج و سوسک و تشریفات و شب و شام اش دوغ

٩ بهمن اتلیه و همراهی جونی تو درمانگاه و مامان و...

خواب شیرین...

بهش مسیج دادم گفتم نریم عمارت تکراری شه واسه عکسای عروسیمون

بعد جمله ی خودمو دوباره خوندم

عروسیمون!

چقدر شیرینِ! عین یه خواب شیرینِ ....

آدم از دنیا چی میخواد جز همین همراهی و بودن و حسای خوب!

انقدر کنارهم بودنمون از روزای اول برام بزرگ و رویایی بود که هنوز به جدی شدنش فکر میکنم تو مقیاس باورم نمیگنجه!

خدایا جدی جدی تو منو به یکی از آرزوهای بزرگم رسوندی و تا آخر عمر ممنونتم...

هنوز تو ناباوری این روزام و به شدت بهت زده و گیج

حرفاش، مسئولیت پذیریاش، همراهیاش منو مطمئن میکنه که خدا عاشقم بوده که نفس سر راهم گذاشت! اونم با اون شرایط...

خدایا شکرت واسه همه روزای قشنگمون و کمکمون کن از سختیای زندگی باکمک هم راحت بگذریم... مراقب خانواده هامون باش لطفاً





اولین بانک

مینوسیم که بعداً تقلب کنم از اینجا، جونی شوخی میکرد میگفت بفرما اینم اولین بانکِ دوتاییمون

پنجشنبه ٢٧ دی  

ساماندهی عکسها

م... رفته بود عمل و حدس من درست بود

ناخودآگاه توی خونه رااه میرفتم و اشک میریختم

به ش.. مسیج دادم گفتم تو میدونستی امروز جراحی داره! گفت نه بخدا اول گفت دارم بعد گفت کنسله و من باز اشک و اشک

زنگ زد بهم داشتم فین فین میکردم گفت حاضر شو ماشین بفرستم دنبالت گفتم بهت مسیج میدم

مسیج دادم گفتم بعداً میام ، بذار آروم شم

گفت نه! میای پیش خودم اروم میشی

اینو گفت و آب رو آتیشم شد

پاشدم آب زدم صورتمو کرم زدم رژ شدم و یکم ریمل و پوشیدم

رفتم یکم نون تست گرفتم و راهی خونشون شدم

رسیدم رفتم توی آسانسور دیدم قورباغه شدم از پف

پامو از آسانسور گذاشتم بیرون گفت وای چشماشووووو

بیا تو... مامان م... دیدم و سلام علیک کردیم و مثل همیشه زحمتاش شروع شد و کلی پذیرایی

یه لحظه رفتیم پای سیستم، جونی گفت واااای یه روز بیا بشین کنارم که بشینم پای ادیت عکسای سفر تا جمع شه

خودم تنبلیم میاد

گفتم چشم...

گفتم چشم و تو دلت خوشی این بودکه " یعنی با حضور من حوصله خیلی چیزارو داره و این یعنی آرامش و نقطه ی ما شدنمون"